کد مطلب:94422 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:211

خطبه 005-پس از رحلت رسول خدا












[صفحه 88]

رسول فرزانه، تن در حجاب خاك كشیده و روحش بعالم بالا رسیده بود كه جماعتی از مردم در سقیفه بنی ساعده گرد ابوبكر حلقه زدند و او را به خلافت منصوب كردند ابوسفیان فتنه ساز، بخاطر دشمنی دیرین خویش با اسلام، گروهی را گرفتار سحر بیان خود كرد و جملگی نزد عباس بن عبدالمطلب رفتند و ابوسفیان به كنایه به او گفت: هان می بینم كه به ناروا خلافت را از خاندان بنی هاشم گرفته اند و سوداهائی در سر می پرورانند. بزودی خواهی دید كه حكمرانان بی صلاحیت بر ما و شما خلافت كنند و ما را اسیر ظلم خود نمایند. اینك وقت درنگ نیست، ای مسلمانان دانا برخیز تا نزد علی رویم و با او بیعت كنیم. تو عموی رسول خدا هستی و بیاری تو، من نیز می توانم سخنم را به قریش بقبولانم عباس بن عبدالمطلب به پاك نظری، این سخن را پذیرفت و آنان نزد علی (ع) آمدند تا با او بیعت كنند. امیرمومنان كه از خدعه و بد اندیشی ابوسفیان آگاه بود و می دانست كه در این خیال است تا میان مسلمین تخم فتنه و فساد و پریشانی بیفشاند، این خطبه توفانی را آغاز كرد دریغا كه رسول ما دعوت حق را لبیك گفت! اینك شما ای عباس و ابوسفیان سخن از چه پیمانی می گوئید؟ شما ای مردمان بیداردل، هو

شیار باشید امواج خروشان وجودشان فتنه ها را با سفینه های نجات از هم بشكافید و در هم بشكنید. پا از آستانه غارهای تیره مخالفت و جهالت بیرون نهید و در پهنه پهناور گلزار مودت و موانست گام نهید. تاجهای حشمت و مكنت را از سر بردارید و بر زمین كوبید! رستگار و كامران كسی است كه با همه جان تن به رستاخیز دهد، یا اینكه در راه حق و راستی سر سپارد جان بی دریغ بخشد تا بدینسان پیروز و كامیاب شود آنكه در تسلیم، كنج عزلت گیرد و معتكف نشیند، همچون آبی است كه راكد بماند و بوی تفعن پذیرد، و یا مانند لقمه ای گلوگیر و خفقان را باشد. آنكه میوه نارس را نابهنگام از شاخه چیند، بسان كسی است كه در زمین دیگری بذر افشاند و خرمن خواهد با اینحال چه بگویم!؟ اگر سخنی بر لب آورم، دشمنان گویند سلطنت و شهریاری خواهد و نیاز بی حساب و حرص بی انتها در سر می پروراند. و اگر سخن در كام كشم و خاموش نشینم، گویند از بیم و هراس مرگ و كشته شدن اندیشناك است زنهار! زنهار! چه نابجاست این بتان و چه دور است این گمان، آنهم در مورد همچو منی؟! پس از گذشتن از آنهمه نشیب و فراز و تحمل رنج و اندوه جان گزا، و شكیبائی در میان شرنگها و شورها؟! حال آنكه به پروردگار پاك سو

گند كه الفت پسر ابوطالب به مرگ، بیشتر است تا انس نوزاد شیرخواره به پستان مادرش. از اینرو این شكیبائی و سكوت من بخاطر آنست كه در دانش تا آشكاری فرو رفته ام كه اگر این اسرار نهانی را هویدا و افشا كنم، بی شك شما، همچو ریسمانی كه در ژرفنای چاه بر اثر كوچكترین حركتی بر خود لرزد، سخت مرتعش و مضطرب، خواهید شد


صفحه 88.